دو قرن حیات در پنج نظام

دو قرن حیات در پنج نظام

این نوشته هم بصورت رمان علمی و هم دوره حیات، تجارب و دیده ها - حوادث، رویدادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و سیاسی است که نصف آن در طول زندگی در مهاجرت سپری شد.
دو قرن حیات در پنج نظام

دو قرن حیات در پنج نظام

این نوشته هم بصورت رمان علمی و هم دوره حیات، تجارب و دیده ها - حوادث، رویدادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و سیاسی است که نصف آن در طول زندگی در مهاجرت سپری شد.

سرنوشت بچه های یاغشی مأمد و قادیرمأمد بعداز گرو گذاشتن آنها (نوه های قیاتخان)

A_Кадет_Николай_Йомудский_Конец_1870х_гг._XIX_в_04

سپاهی نیکلای یمودسکی، اواخر قرن نوزدهم (سال 1870)

تورنتو - خوجه نفس نیوز:
... در نتیجه توطئه ها و رشوه دادن های شاه ایران، مأمدشاه قاجار به روس ها در جهت دستگیری و بزندان افکندن قیاتخان و پسرش، در اواخر ماه مه سال 1842/م. روس ها یاغشی مأمد را دستگیر می کنند و به باکو می برند. وقتی که قیاتخان به دنبال پسرش به باکو می رود وی را نیز در آنجا زندانی می کنند.
بعداز شش ماه در دسامبر 1842 مسئول زندان آن ها را به تفلیس تحویل می دهد. در هفدهم اکتبر سال 1844/م.، بعداز مرگ قیاتخان در زندان تفلیس، آن ها تصمیم می گیرند بچه هایشان را نزد دولت روسیّه "گرو" بگذارند به این امید که از زندان آزاد شود. در بیرون از زندان برادر کوچکتر از خود یاغشی مأمد بنام "قادیرمأمد" که برای آزادی برادرش در تلاش بود، همراه با سه فرزند کوچک که دوتا از آن ها بچه های دوازده ساله دوقلوی یاغشی مأمد بنامهای "حسن مأمد و آنامأمد (مخمد)" و یک پسر ده ساله قادیرمأمد بنام "نظرمأمد" برای تحویل به روس ها به تفلیس می آید. هدف یاغشی مأمد و قادیرمأمد از گرو گذاشتن سه تا بچه نزد دولت روسیّه، آزادی از زندان و برگشتن به وطنشان، امید بسته بودند. اما زمانی که متوجه شدند، علی رغم تقاضاها و عریضه های خود آن ها خیال آزاد کردن یاغشی مأمد را ندارند، لذا قادیرمأمد بعداز زیارت قبور پدرش قیاتخان در تفلیس، در یانوار /ژانویه/ سال 1845/م.، از آنجا به وطن خود بر می گردد.   در فوریّه سال 1845/م.، یاغشی مأمد را با سه تا از بچه هایش به مرکز روسیّه می فرستند. آن ها تصمیم می گیرند؛ یاغشی مأمد را از تفلیس به زندان وارونژ و سه تا بچه را نیز به مرکز آموزش نظامی مستقر در سانکت پیتربورگ جابجا کنند.
جهت بردن و تحویل دادن آن ها به هدف های تعیین شده، به کاپیتان آتاش اف از مرکز شتاب می سپارند. خواهش یاغشی مأمد جهت همراهی بچه ها تا پیتربورگ بی ثمر بود و آتاش اف در بین راه یاغشی مأمد را به ژاندرمری وارونژ تحویل و خود همراه با بچه ها راه را ادامه داد. در بین راه بعلّت شدّت یخ و سرمای شدید روسیّه نظرمأمد ده ساله مریض شد. آتاشف در محلی بنام "سوپوخووا" در حومه مسکو تا شفا یافتن بچه منتظر می ماند. در ماه بهار سال 1846/م.، سه تا بچه به پیتربورگ آورده شده و در دوازدهم ماه مه همانسال در مدرسه هنگ نظامی "داوریان" وارد تحصیل می شوند. به این ترتیب یاغشی مأمد از وطن خود بسیار دورافتاده بود. علاوه بر این گرو گذاشتن بچه هائی که هنوز غیر از آغوش مادر جای دیگری را ندیده اند و هنوز بوی شیر از دهانشان می تراوید، به پیتربورگ تحویل می گردد. (طناب عمر دو تا از این بچه ها کنده می شود. در دسامبر سال 1845 یاغشی مأمد برای رفتن به پیتربورگ جهت ملاقات فرزندانش فقط دو ماه رخصت خواسته بود، امّا خواهش وی اجابت نمی شود. ولیکن یاغشی مأمد در ماه مارچ سال 1847/م.، خبر بیماری سخت پسر خودش خاسان مأمد[1] را می شنود. لذا در باره عدم توانائی ادامه تحصیلات، تقاضای آوردن بچه به وارونژ، جهت مداوا به نزد خود می نماید:
«Мною получены севеденя о том, что один из моих сыновей Сердар Мухаммед «так болен, что не в силах продолжать более учение и прошу отправить его ко мне в Воронж для излечения и дальнейшего воспитание при себе».
ترجیمه: "اینجانب اطلاع حاصل کردم که یکی از پسران من، "سردارمحمد"، خیلی مریض است که وی قادر به ادامه تحصیل در آنجا نیست. خواهشمند است وی را جهت مداوا و آموزش به نزد من به وارونژ بفرستید." یاغشی مأمد هرچقدر با دلی پراظطراب انتظار دیدار بچه ها را بکشد، فایده ای نداشت تا اینکه بعداز دوماه در آوریل سال 1847 از جانب اطلاعات عمومی هنگ نظامی خبر مربوط به فوت خاسان مأمد /حسن محمد/ را به یاغشی مأمد می رسانند. لذا مسئولین امر، آنامحمد و نظرمحمد را بعد از اتمام دوره آموزشی در سپاه /کادت/، جهت خدمت زیر پرچم به هنگ "اوولان" در رتبه شتاب روتمیستر مستقر در شهر بلگراد می فرستند. ولیکن نظرمحمد در ژوئن سال 1856 در همانجا بدرود حیات گفت. حالا از سه تا بچه تنها آنامحمد می ماند و همان نیز به عنوان شاخه ای از نسل قیاتخان زیربنای خانواده "یمودسکی" ها را تشکیل می دهد. وی در سال 1886 با رتبه سرهنگی در کراسنوودسکی /شاقدم/ بدرود حیات گفت. ...
    • توضیحات:
[1] . در این تقاضانامه یاغشی مأمد نام پسرش "حاسان مخمد" را "سردار مخمد" خطاب می کند.
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.