دو قرن حیات در پنج نظام

دو قرن حیات در پنج نظام

این نوشته هم بصورت رمان علمی و هم دوره حیات، تجارب و دیده ها - حوادث، رویدادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و سیاسی است که نصف آن در طول زندگی در مهاجرت سپری شد.
دو قرن حیات در پنج نظام

دو قرن حیات در پنج نظام

این نوشته هم بصورت رمان علمی و هم دوره حیات، تجارب و دیده ها - حوادث، رویدادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و سیاسی است که نصف آن در طول زندگی در مهاجرت سپری شد.

اشعار سروده شده در اسارت

تورکمنهای یموت - تابلو نقاشی نیوا (نظر) یمودسکی-1887-ش.8-اولیشوسکی
قیاتخان، تورکمنهای یموت - تابلو نقاشی نیوا (نظر) یمودسکی-1887-ش.8-اولیشوسکی

«(قسمت دوّم) «دوره حیات قیاتخان – یک رمان حقیقی است»

گ. س. کارلین

نوشته: آکادمیک مراد آنانفس اف؛ مترجم: دکتر خ. اونق:

... در سال 1821 قیاتخان پسرش یاغشی مأمد را جهت ادامه تحصیل به "مرکز گیمن-آزیا /گیمنازیا/" دانشکده ی ویژه ائی که برای آسیائی ها راه اندازی شده بود، به تفلیس می فرستند. البتّه، وی چندسال در آنجا درس خوانده یا باتمام رسانیده است، هنوز معلوم نیست. ... ذیلاً ادامه مطب

ولیکن گ. س. کارلین در مورد تسلّط و مهارت متوسط یاغشی مأمد به زبان روسی و بخوبی برخوردار بودن وی از خواندن و نوشتن در این زبان، را شهادت داده است. (امکان همدوره بودن یاغشی مأمد با میرزا فتحعلی آخونداف در همان دانشکده گیمنازیا وجود دارد.) پسران قیاتخان هر کدام دارای مهرهائی که بر روی آن نقش سر اسب برجسته شده است، داشتند. تمام نامه ها و عریضه های آن ها در مراکز آرشیوهای دولتی به عنوان منبع و مرجع موثق تاریخی، در خدمت پژوهشگران است. بر اساس اطلاعاتی که این اسناد آرشیوی شهادت می دهند، تابستان سال 1842/م.، طالع قیاتخان و فرزندان وی بر وفق و مراد نچرخید و زمان وارونه شدن چهره ایّام باصفای آن ها فرا رسیده و بوجود آمده بود. با هرچه بیشتر نزدیک و صمیمانه تر شدن روابط تورکمن های ساکن سواحل شرقی دریای خزر با روسیّه، که پی آمدی جز رشد تجارت و بازرگانی و رفاه خلق نداشته است و رهبری این جنبش از جانب قیاتخان و پسرانش در الحاق به روسیّه به عنوان رعیّت آن، از حکّام ایران بالاخص محمد شاه قاجار سلب آسایش می کرد. به این دلیل که شاه ایران جوانب کناره های شرقی دریای خزر را که جزو سرحدات خود می پنداشت، بهمین سبب قشون ایران به سوی تورکمن هائی که در آنجاها زندگی می کردند، پی در پی لشکرکشی و یورش های مسلحانه و سلطه جویانه می بردند. در یک چنین شرایطی تورکمن های کناره های ساحل شرقی دریا اجباراً می بایست در میان تلاقی مرزمنفعت های دو دولت، فیمابین دو آتش، گذران حیات می کردند. 

 پادشاهی روسیّه که به "زندان خلق ها" معروف گشته بود به بهانه های مختلف الحاق رسمی رعیّتی تورکمن ها را به روسیّه به عقب می انداخت. ایرانی که به "کانون کشمکش ها و جنگ و جدال های شرق زمین" مشهور گشته بود، همه تورکمن ها را از ولایات خود می پنداشت و رعیّت خود محسوب می کرد (ادعای تعلّق فئودالیستی داشتند. خ. اونق)، به این سبب نیز حکمرانان شاه با حساب و کتاب های خود، ایده از سر راه برداشتن قیاتخان و فرزندان وی را در سر می پروراندند.

بر اساس مفاد توافقنامه هائی به نام "گلستان" و "تورکمنچای"، متعهّد شده بودند، حقوق ایجاد پایگاه دریائی در بحرخزر از ایران سلب گردیده بود. به این بهانه با دسیسه و توطئه های یکی از سوداگران ایرانی ای که در داد و ستد نمک، ماهی و نفت با قیاتخان شدیداً در رقابت بود، با کمک و همکاری وی و در نتیجه رضایت دادن سفیر مختار روسیّه در تهران، یاغشی مأمد به وسیله فرمانده ارتش کریزر روسیّه کُنتر – آدمیرال پوتیاتین، در ژولای سال 1842/م.، در روی دریا دستگیر می گردد و قایق های ماهیگیری و ناوهای کوچک بادبانی (کیرجیم) های آن ها را به آتش می کشند. پوتیاتین یاغشی مأمد را به بهانه آلامان دریائی و یورش از روی دریا به سوی ولایات استرآباد، مازندران، گیلان و همچنین فروش سالدات های روس به عنوان برده، زندانی می کند. ولیکن پوتیاتین سعی در پنهان کردن فروش خود (گرفتن رشوه)، در این واقعه را داشته است.

زندانی شدن یاغشی مأمد همینجوری و عادی نیست. غیر عادی هم نیست. قیاتخان حالا دیگه از فعالیّت مانده بود. پیر شده بود. وی این اوضاع را در سال 1838/م.، در نامه ای که به فرماندار پادشاهی روسیّه در قفقاز جنرال گلوُوین، نوشته بود؛ در مورد پیرشدن خود و سپردن تمام خواسته ها، مسئولیّت ها و فعالیّت هایش به پسر بزرگ خود یاغشی مأمد را، به دقّت وی رسانیده بود. بدین ترتیب، نمایندگان شاه ایران توانستند یکی از با تأثیرترین و با سوادترین فرزند قیاتخان را به دست خود افسر پادشاهی روسیّه به دام بیاندازند. احتمالاً، یاغشی مأمد اوّلین نماینده تورکمن است، مگر هم به اسارت زندان پادشاهی روسیّه درآمد.

قیات خان بی توجّه به پیری خود، با شنیدن اسارت پسرش گفته است:

- ممکن است یک سوء تفاهمی پیش آمده باشد، یاغشی مأمد را حتماً اتفاقی گرفته اند، و با این هدف که: - من خودم اورا آزاد می کنم؛ با همان کشتی به باکو می رود. (کسی که به عنوان مترجم در کریزر جنگی پوتیاتین که یاغشی مأمد را دستگیر و آورده است کار می کرد، میرزا فاتحعلی آخونداف نیز حضور داشت.)

هم قیاتخان و هم پسرش یاغشی مأمد نمی دانستند که آن ها در جهت برآورد کردن منفعت های بین دول پادشاهی روس و شاه ایران از جانب توطئه گران و دسیسه چینان آشتی ناپذیر رقابت های تجارتی، از سوی رقبایشان فدا شده اند. آن ها به هیچ چیز شک و تردید نداشتند، به این امید بسته بودند که؛ سریع آزاد می شویم و بر می گردیم.

امّا، دیری نپائید که آن ها مجبور می شوند از این امیدهای شیرین و آرزوهای خوب دست بردارند. شش ماه در قرنطینه باکو حبس می شوند. با بی پولی، بی مخارجی، عذاب می کشند. به شکایات و عریضه های پی در پی آن ها کسی توجه ای نمی کرد. مدّت 30 سال خدمات قیاتخان را که در راستای استحکام روابط دوستی بین تورکمن – روس به انجام رسانیده است، درنظر گرفته نمی شود. نادیده گرفته شد. از دوستان قدیمی وی که می توانستند به کمک وی بشتابند، جنرال آ. پ. یرمولوف و ن. ن. موراویوف، به دلیل تمایل، همکاری و ارتباط با گروه جنبش "دکابریست ها"، به مورد غضب نیکولای اوّل دچار گشته اند و آن ها در املاک خودشان به عنوان زندانی، تحت نظر زندگی می کردند. در نامه ها و عریضه های پی در پی ائیکه قیاتخان، از خدماتی که در قبال روسیّه بانجام رسانیده، و در مورد اعمال نادرست و ناصادقانه پوتیاتین، و در مورد افتادن آن ها به این روز فلاکت آور از روی ناحقی، صحبت می شود. در نهایت "تبر قیاتخان به سنگ می خورد"، در عریضه ائی که به نماینده پادشاه حاکم قفقاز جنرال گلوُوین نوشته است، چنین بیان می کند:

«Не имеем при себе ни денг для содержания, ни одежды; находимся в совершенном отчаянии, а потому покорнейше прошу, ваше высокопревосходительство, из уважения к моей старости (мне более 80 лет) позволить мне вместе с моим сыном возвратиться на родину... С одной стороны, мы сами подверглись такому несчатью, а с другой, войско персидское находится в туркменских землях и угрожает нашим семействам» (АВПР, ф. Г л. Архив 1 – 9, 1842 – 1856, д. 12, лл. 36 – 37).

در مورد دستگیری یاغشی مأمد اسناد زیادی موجود است که ثابت کند در آن امضاء شاه ایران وجود داشته است. به دلیل رهبری کردن جنبش الحاق تورکمن ها به روسیّه از جانب یاغشی مأمد، جهت به دام انداختن وی، محمدشاه به هر گونه از حیله و ابزاری دست یازیده است.

اوائل، در سال 1839/م.، شاه ایران در پی بدام انداختن یاغشی مأمد دستور می دهد، جهت قدردانی و دادن جوائزی وی را به تهران دعوت می کند. بعداز این که این طرفند وی کارساز نشد، لذا، در سال 1814/م.، طی اعلامیّه ویژه ای که آنرا در استرآباد پخش کرده بود، اعلام می کند که؛ - هر کسی سر بریده یاغشی مأمد را بیاورد، به مبلغ 2000 تومان پیشکش به وی تعلّق می گیرد. این توطئه هم کارگر نیافتاد، به این سبب محمدشاه در سال 1842/م.، شاهزاده اردشیر میرزا را همراه با قشون ویژه، جهت دستگیری و آوردن وی گسیل کرده است. لذا این بار هم آن ها نتوانستند یاغشی مأمد را به دام بیاندازند. در همان سال اردشیر میرزا در استرآباد با پوتیاتین ملاقات می کند و طیّ تقاضانامه ای، دستگیری و به زندان انداختن یاغشی مأمد را از وی خواهش می کند. هنگامی که پوتیاتین یاغشی مأمد را دستگیر می کندامّا، اردشیر میرزا وی را با اظهار "کار جالبی انجام دادی!"، با سلامی گرم و صمیمانه ضمن تبریک، سپردن زندانی را به خودشان تقاضا می کند. با توجه به نتایج اطلاعاتی که از دیوان خود یاغشی مأمد معلوم می گردد؛ - حالا آن ها - ایران جهت به دار آویختن وی در دروازه تهران، به مبلغ 1000 تومان پیشنهاد می داده است. با تمام این رخدادها شاهد آن هستیم که یاغشی مأمد تبدیل به شخصیّتی بزرگ و با نفوذ شده است، و در جهت نابودی و سر به نیست کردن وی تاجرین پولدار شاهزادگان شاه ایران (چون "تومان" دست تاجرین ایرانی بود) در تمام این توطئه ها عمیقاً دست داشته اند و این عملیّات از جانب آن ها برنامه ریزی و انجام داده شده است، گواه بر این تاریخ است.

پوتیاتین از دادن مستقیم زندانی به دست شاه ایران حذر کرد. زیرا که وی می دانست که یاغشی مأمد در آن واحد، یا به عنوان ابزار و شاهد زنده جاسوسی برای سربازان شاه ایران تبدیل می شود یا این که از دروازه تهران به دار آویخته شود، بی چون و چرا بود. حکومت ایران بعدها هم تلاش زیادی در استرداد یاغشی مأمد به خودشان انجام دادند و بسیار تقاضا کرده بودند. وزیر امور خارجه ایران حاجی میرزا آقاسی نیز جهت استرداد و روانه کردن یاغشی مأمد به تهران با مکاتبات رسمی ویژه از حضور حکومت پادشاهی روسیه طلب کرده است. جواب ردّ تقاضای شاه ایران را در مورد استرداد یاغشی مأمد، طیّ پیامی که از جانب رئیس هیئت مشاوره حکومت پادشاهی ک. و. ناسلرودا، که در ژانویّه سال 1843/م.، به سفیر تام الاختیار روسیّه در تهران آ. ای. مئدئم /А. В. Медем/، نوشته است، داده می شود. این پیام را جناب مئدئم "با لحن دوستانه" باید به دقّت حاجی میرزا آقاسی برساند. در پیامی دیگر، ناسلرودا به منّتدار بودن شاه ایران، جهت زندانی کردن یاغشی مأمد، اعتماد و تشکّر خودرا اظهار می دارد.

در ایّامی که قیاتخان و یاغشی مأمد در زندان باکو حبس بودند، بین حاکمین قفقاز جنرال اِ. گلوُوین، سفیر تام الاختیار روسیّه در ایران گراف آ. ای. مئدئم، وزیر جنگ چرنیشف، وزیر مالیات کانکرین، ریاست هیئت مشاوره ک. و. نسلرودا و بقیّه مسئولین دولتی در مورد مصلحت تکلیفات بعدی که، چه باید کرد؟ - زود به زود در بین خود پیام رد و بدل می کردند.

در 12/م دسمبر سال 1842/م.، قیاتخان و یاغشی مأمد همراه با مسئول /خدمتگذار/ آن ها از باکو به تفلیس آورده می شود. قیاتخانی که زمانی از جانب جنرال ها و حاکمین قفقاز ای. اف. ارتیشف، آ. پ. ارمولوف، ای. پاسکویچ، گ. و. روزن، در تفلیس و سایر نقاط قفقاز با شکوه هرچه بیشتری استقبال می شد امّا، این بار به عنوان اسیر و زندانی همراه با پسرش آورده شد. قیاتخانی که قبلاً وقتی که پا به آنجا می گذاشت، وی را در منزل و مکان هائی که با اتاق های سفید تودرتو و عجایب ساخته شده بود، اقامت می دادند، به خدمتکاران وی بی هیچ مشکلی در آنجا مسکن داده می شد، حاکمین قفقازی که همه گونه عزّت و احترام را در حق وی روا می داشتند، ولیکن این بار از او روی برگرداندند، عریضه هایشان را گوش ندادند و همراه با فرزندش به زندان افکندند.

آن طوری که از اسناد آرشیوی و دیوان اشعار یاغشی مأمد معلوم می گردد، قیاتخان از عدم توان درک این که، چرا طالع و سرنوشت خویش اینچنین برعکس ورق خورده است، در عمق تفکر و نگرانی غرق می شد و در اوج عذاب و ناچاری پی در پی گریه می کرد و از فرط گریه و زاری هایش دوچشم خویش را نیز از دست می دهد. ...

این حوادث همینجوری اتفاق نیافتاده است. هم قیاتخان و هم یاغشی مأمد به هیچ وجه نمی دانستند به چنین سرنوشتی ستمگرانه دچار شوند، علاوه بر آن هیچ وقت گمان اش را هم نمی کردند به زندان بیافتند و آن هم از سوی پادشاهی روسیّه!! وی در طول عریضه های خود از وجود سه نوه /پسر/ 12- 10 ساله، و سپردن دو تا از آن ها به جای خودشان به عنوان گرو در نزد پادشاهی روسیّه و سپردن آن ها به یک مرکز تحصیلاتی و آزاد شدن، برگشتن خود به وطن اش را تقاضا کرده بود. وی در پایان عریضه خود با اشاره به این نکته که؛ چنانچه تمام خدمات آن ها در قبال روسیّه در نظر گرفته شود، در آن صورت یاغشی مأمد لایق کسب انواع جوائز و لوح تقدیر، از جمله کسانی خواهد بود که نائل به اخذ درجه جنرال لئیتئنانت /سروان/ سزاوار می گردد، اذعان کرده است. به این دلیل که همدوره های وی که در خدمت نظام باقی ماندند، نائل به این رتبه ها گردیده بودند.

تعداد شکایات و عریضه هائی که یاغشی مأمد در زندان نوشته است بی شمار است. به تمام عریضه ها و تقاضاهای وی اعم از درخواست دو ماه مرخصی جهت برگزاری فاتحه پدرش، با اتمام و ته کشیدن مخارج و هزینه هایش، پول قرض هم بخواهد، تقاضای وی جهت دیدار و ملاقات با همقطارانی که قبلاً در طول داد و ستد با آن ها آشنا شده بوده است، ... بهرحال به تمام تقاضاها و عریضه هایش، یا هیچ نوع پاسخ داده نمی شده یا اینکه به آن توجه نمی شد و رد می کردند. به این دلیل هم حاکمین قفقاز در سال های 1842-1844/م.م.، به ریاست مشاوره نسلرودا کراراً نامه نوشتند که: "با توجه به پی بردن یاغشی مأمد به بن بستی که در مسیر تمام راه هایش بسته شده است، امکان فرار وی از زندان قوّت می گیرد..." احتیاط قبلی خودرا اعلام می کردند. بعضی از حاکمین و جنرال ها از جمله، گلوُوین و نأیدگاردت /Нейднарлт/ خواهان اعزام یاغشی مأمد به استان های مرکزی روسیّه یا اینکه به "خارکف" شده بودند.

بی توجهی به سایر عریضه هائی که یاغشی مأمد نوشته است، این بار پی در پی تقاضای آوردن بچه هایش به روسیّه و سپردن آن ها به یکی از مراکز تحصیلی می شود. به این تزتیب در هفدهم اکتبر سال 1844/م.، قادیر مأمد /خدرمأمد/ همراه با سه تا از بچه ها به تفلیس می آید. دو تا از این بچه های 12 ساله پسران دوقلوی یاغشی مأمد؛ حسن مأمد و آنامأمد /آنامخمد/[1]، و سوّمی پسر 10 ساله خود قادیرمأمد "نظرمأمد" می باشد. بعداز آن، این 3 تا از بچه های نارسیده که تازه پا به نوجوانی گذاشته بودند، نیز به آب و آتش این جدائی تاریک سوخت و مشقّات زیادی در طول زندگی شان از سر بدر می کنند /متحمل می شوند/.

اهداف یاغشی مأمد و قادیر مأمد این بود که در قبال گرو گذاشتن آن 3 تا بچه، آزاد شدن از زندان و برگشتن به وطنشان بوده است. ولیکن زمانی که متوجّه شدند که علی رغم نوشتن عریضه ها و شکایات یاغشی مأمد، آن ها خیال آزاد کردن وی را ندارند. بعداز آن قادیرمأمد یکبار دیگر با زیارت قبور پدرش، در ژانویه سال 1845/م.، به وطن اش چلکن برمی گردد. در فورال همان سال یاغشی مأمد را به همراه 3 تا از بچه ها به ولایات مرکزی روسیّه روانه می کنند. لذا، جهت انتقال یاغشی مأمد از تفلیس به وارونژ، و سپردن 3 تا از بچه ها را نیز به یکی از مراکز تحصیلی مستقر در سانکت پیتربورگ در رشته نظامی به تصویب می رسد. مسئولیّت انتقال آن ها در شتابس نظامی به کاپیتان آتاش اف سپرده می شود. در طول راه خواهش های یاغشی مأمد جهت همراهی بچه های خود و قادیرمأمد تا پیتربورگ کارگر نیافتاد و ماموردولت در بین راه یاغشی مأمد را به ژاندرمری وارونژ تحویل و خود همراه با بچه ها راه را ادامه می دهد.

نظرمأمد ده ساله طاقت شدّت یخ و سرمای روسیّه را نیاورد ولیکن، بیمار شد. باین سبب، آتاشف در یکی از بخش های حومه مسکو به نام "سوپوخووا رایون" تا بهبود یافتن بچه منتظر می ماند. ایضاً، در بهار سال 1846/م.، هر سه تا از بچه ها به پیتربورگ آورده شد و در دوازدهم ماه مه همانسال در هنگ نظامی «داوریان» وارد تحصیل می گردند. ...

به این ترتیب یاغشی مأمد از وطن خود بسیار دورافتاده بود. علاوه بر این ها، یادآوری این که سپردن و گرو گذاشتن بچه هائی که هنوز غیر از آغوش مادر جای دیگری را ندیده اند و هنوز بوی شیر از دهانشان به مشام می رسید، به پیتربورگ، بدست روس ها!!!… جان و تن یاغشی مأمد را بریان می کرد.

طناب عمر دو تا از این بچه ها کنده می شود. در دسامبر سال 1845 یاغشی مأمد برای رفتن به پیتربورگ جهت ملاقات فرزندانش فقط دو ماه رخصت خواسته بود، امّا خواهش وی اجابت نمی شود. ولیکن یاغشی مأمد در ماه مارچ سال 1847/م.، خبر بیماری سخت پسر خودش خاسان مأمد[2] - [2] را می شنود. باین سبب در باره عدم توانائی ادامه تحصیلات، تقاضای آوردن بچه به وارونژ، جهت مداوا به نزد خود می نماید:

اصل نسخه نامه به روسی:

«Мною получены севеденя о том, что один из моих сыновей Сердар Мухаммед «так болен, что не в силах продолжать более учение и прошу отправить его ко мне в Воронж для излечения и дальнейшего воспитание при себе».

ترجمه:

«اینجانب اطلاع حاصل کردم که یکی از پسران من، «سردارمحمد»، به شدّت مریض است که وی قادر به ادامه تحصیل در آنجا نیست. خواهشمند است وی را جهت مداوا و آموزش به نزد من به وارونژ بفرستید.»

یاغشی مأمد هرچقدر با دلی پراظطراب انتظار دیدار بچه هایش را بکشد، باز فایده ای نداشت تا اینکه بعداز دوماه در آوریل سال 1847/م.، از جانب اطلاعات عمومی هنگ نظامی خبر مربوط به فوت خاسان مأمد /حسن محمد/ را به یاغشی مأمد می رسانند:

(«Гасан – мамед, названый в помянутом отношении Сердар Мухаммед, по отзыву начаьства Военное – учебныз заведений, 9 – го минувшего апреля умер в полковом лазарете от водянрй болезнн»)

پس از اینکه مسئولین امر، آنامحمد و نظرمحمد را بعد از اتمام دوره آموزشی در سپاه ویژه /کادت/، جهت خدمت زیر پرچم به هنگ «اوولان» در رتبه شتاب روتمیستر /штабс - ротмистер/ مستقر در شهر بلگراد می فرستند. در این دوره طالع نظرمحمد هم بر وفق مراد نچرخید. وی زمانی که در سال 1844/م.، به گرو سپرده شد، 10 ساله بوده است، لذا او در ژوئن سال 1856/م.، در سن 22 سالگی در همانجا بدرود حیات گفت. ولیکن از سه کودک ضامن (گرو) گرفته شده قیاتخان که در بین آنها تنها یکی زنده میماند و آنهم همین سرهنگ (پالکوونیک) #نیکلای_آنامخمد_خانیمودسکی یاغشی مامد اوغلی است. او در دستگاه عریض و طویل امپراتوری روسیّه تزاری رشد و تربیّت می یابد و تا درجه سرهنگی ارتقا رتبه می گیرد. وی آشنا به تمام رمز و رموزهای دیپلماسی دستگاه کشورداری امپراتوری روسیّه می گردد. همین فرزند نیز به عنوان شاخه ای از نسل قیاتخان زیر بنای خانواده «یمودسکی» ها را در ترکمنستان تشکیل می دهد. وی تا سال 1886 با رتبه سرهنگی در #کراسنوودسک /شاقدم کنونی ترکمنستان/ در قید حیات بوده است.[3][1]. آرخیو دوکومنت لرینده بولارئنگ آدلاری حسن مخمد، آنا مخمد، آدئنا مخمد، نظر مخمد دییپ هم توتولیار. [2] . یاغشی مأمد اونونگ آدئنی سردار مخمد دییپ یادلایار.

lختومقلی خان

مختومقلی خان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.