دو قرن حیات در پنج نظام

دو قرن حیات در پنج نظام

این نوشته هم بصورت رمان علمی و هم دوره حیات، تجارب و دیده ها - حوادث، رویدادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و سیاسی است که نصف آن در طول زندگی در مهاجرت سپری شد.
دو قرن حیات در پنج نظام

دو قرن حیات در پنج نظام

این نوشته هم بصورت رمان علمی و هم دوره حیات، تجارب و دیده ها - حوادث، رویدادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و سیاسی است که نصف آن در طول زندگی در مهاجرت سپری شد.

ب). روابط تورکمن های جنوب و جنوب غربی (یمودستان) با روسیّه و ایران - 2

Генерал-лейтенант Алексей Петрович Ермолов

«اشعار سروده شده در اسارت»

نوشته: آکادمیک مراد آنانفس اف؛ مترجم: د.خ. اونق:

در ادامه مطلب قبلی توجه تان را به قسمت دوّم جلب میکنیم! ... از جانب مشاور نماینده روس ها در تهران، بارون ک. بوُده نیز در سال های 30/م قرن XIX، بر این نکته اشاره دارد که؛ "در آن ایّام خاندان قاجاری که پادشاهی را در ایران آغاز کرده بودند، منت دار محقّ این گروه از توٚرکمن ها هستند!"

... از جانب مشاور نماینده روس ها در تهران، بارون ک. بوُده نیز در سال های 30/م قرن XIX، بر این نکته اشاره دارد که؛ "در آن ایّام خاندان قاجاری که پادشاهی را در ایران آغاز کرده بودند، منت دار محقّ این گروه از توٚرکمن ها هستند!" که پدر فتحعلیشاه (در سال های 1771 – 1834/م.م.،) محمد حسن خان را که پدرش از سوی نادرشاه به هلاکت رسیده و خود نیز مورد پیگرد و تعقیب قرار گرفته بود، از سوی تورکمن ها نجات داده می شود و آن ها /فتحعلی دوم که به پادشاهی رسیده بود (باباخان)/ از این جهت مدیون تورکمن هستند؛ نیز تأئید می گردد.  در سال 1747/م.، بلافاصله پس از مرگ نادرشاه، آغا محمد خان از جانب خواهرزاده نادر به دستور علیقلیخان اسیر و مقطوع النسل گشته و دوباره به میان تورکمن های یموت پناهنده می شود. وی مدّت 14 سال در بین این تورکمن ها زندگی کرده و به نام "آغتاخان /اخته خان یا خواجه/" معروف شده است. بعداز اینکه او حاکم بلامنازع ایران گشته بود، علی رغم بی رحمی و خونخواری که از آن برخوردار بود، نمایندگان معروف و شناخته شده تورکمن ها را مورد حمایت خود قرار داده و محترم می شمرده است.

وی در قشون خود از هر کدام از طوایف یموت ها و گؤکلنگ ها به تعداد 250 سواره نظام را محفوظ می داشته است و برای آن ها وقت بوقت حق و حقوق می پرداخته است. این واقعه در بین عملکردهای پادشاهان ایران در مورد تورکمن ها بسیار نادر اتفاق افتاده است. حتّی رایزن روس ک. بوُده در مورد؛ "گروهی از نمایندگان تورکمن های یموت در ارتباط با مجلسی که حکمران یعنی آغا محمد خان شخصاً خودش رهبری می کرده، حضور می یافته اند."[1] انگشت گذاشته می شود.

در سال های 80-90/م.، قرن هیجدهم XVIII/م، آغا محمد خان از سرزمین هائی همچون کرمان، آذربایجان، گرجستان و سایر مناطق که از تابعیّت و حاکمیّت وی سر باز زده بودند، در آنجا بی رحمانه ترین کشت و کشتارها را، راه می اندازد. به عنوان نشانه پیروزی بر خاندان زندیان تنها در کرمان تعداد کثیری از ایلات آنجا را به هلاکت می رسانند. زنان و فرزندان آن ها را به کنیزی و نوکری می برند. از میان آن ها چشم 20 هزار نفر از مردان را از حدقه در می آورند. از سرهای بریده شده ی 600 تن از اسیران تپه هایی از کله برپا می کنند."[2]. همانطور که فوقاً ذکرش رفت، راهیابی وی به سوی حاکمیّت نکته به نکته بیان گردید؛ از جمله در میدان های جنگ، "تلی ازتپه های اجساد کشته شدگان، کشتارهای سراسری، میادین، پر از چشم های از حدقه درآورده شده بود"[3].

آغا محمد خان از اینگونه بی رحمی ها و جنایات در سرزمین تورکمن ها نیز مرتکب شده است. انگار که بر سرنوشت تورکمن مقدّر شده است که؛ به دلیل پناه دادن و گذراندن سال های دوران نوجوانی و جوانی خود، و به سبب کمک ها و یاری رسانی های بلاعوض تورکمن ها جهت رسیدن به حاکمیّت خود، و به عنوان نشانه "تشکر" یا بجای "منتداری"، دو بار سرزمین تورکمن ها را مورد چپاول قرار داده است. در سال 1790/م.، آغا محمد خانی که کل ایران را به زانو درآورده بود، خوانین تورکمن های یمودی را که به حاکمیّت وی رای نه داده بودند، توسط او کشته شده است. یا این که به "اسارت /به ضامونی/" برده شده است. از سرهای بریده شده تورکمن های یموت را که به جنبش روی آورده بودند، مناره ها ساخته است.[4] لذا، بعداز برپائی حاکمیّت خاندان قاجاری نیز تورکمن ها انگار که چیزی اتفاق نیافتاده باشد، وقت بوقت یورش خود را بر علیه قاجارهای استرآباد تداوم می دادند.

در سال های 1797 – 1996/م.م.، زمانی که حرکت آغا محمدخان به مسیر خراسان افتاده بود، دومین بار روی تورکمن ها یورش غارتگرانه ای را مرتکب می شود. "به دلیل رد تابعیّت و حاکمیّت وی و یورش هایی که به روستاها و شهرهای ایران انجام می داده اند، جهت نشان دادن استعداد تنبیه، از روی تورکمن ها با شمشیر گذر کرده است."[5] این یورش همراه با بی رحمی بی سابقه ای که نه دیده شده و نه شنیده، به انجام رسیده است. البّته، این وقایع احتمالاً وارد محاسبه های سیاسی آغتاخانی (خواجه ائی) که زمانی برای امرار معاش مشغول کاسه لیسی تورکمن ها در سرزمین تورکمنصحرا بود، اهمیّت داشته است. اخبار ظلم و ستم هائی که آغا محمد خان بدان ها مرتکب شده است، تمام اقالیم شرق میانه را فرا گرفته بود. وی ایّامی که در ماه مه سال 1797/م.، جهت عملی کردن اعمال خونخوارانه برنامه ریزی شده خود، در مسیر یورش به گرجستان، در شهر شوشا به هلاکت می رسد.[6]

شاه بعدی ایران فتحعلیشاه که در نوروز سال 1798/م.، تاجگذاری می کند، و تا آن وقت با نام باباخان خطاب می شده است، نیز در بی رحمی، قساوت و خونخواری از از آغایش /آغامحمد/ کم نیاورده است. وی در اذهان عموم مردم نیز اساساً به همان نام "باباخان" شناخته می شد، باقیمانده است. حتی در ادبیّات و منابع روسی مربوط به نیمه اوّل قرن نوزدهم /XIX/، نیز نام "باباخان" وی نسبت به نام فتحعلیشاه، کراراً و بیشتر تکرار می شود.[7] او هنوز در بدو احراز نام پر ابهت نیای خود "فتحعلی خان"[8] بود که بر علیه برادرتنی اش و دائی هم سایر رقبای نزدیک خود که چشم طمع به تاج و تخت او را داشتند، چشم هایشان را از حدقه درآورده است. همچنین در نزد فتحعلی، جهت تنفر از تورکمن ها به اندازه کافی دلیل وجود داشته است. در یکی از زد و خوردهائی که به دلیل به رسمیّت شناختن زندها از جانب تورکمن ها در سال 1774/م.، رخ داده بود، پدر وی حسینقلی خان کشته می شود.[9] البته، بعداز جلوس فتحعلیشاه به تخت از کنار فرصت گرفتن انتقام خون پدر خودش حسینقلی خان از تورکمن ها، رد نشده است.[10] بعداز لشکرکشی انتقامجویانه وی از یموت های گرگان و گؤکلنگ ها در سال 1803/م.، "از شدّت تاراجگری آن ها همه خانه های تورکمن ها آتش گرفته است و زنان، دختران و فرزندان آن ها به دست قشون پیروز آن ها افتاده است، به عنوان "بنده" اسیر و برده شده اند".[11] در این رابطه فوقاً به شعری که شاعر مختومقلی فراغی به این مناسبت؛ از شدّت ظلم و ستم هائی که فتحعلیشاه در سرزمین زادگاهش در تورکمنصحرا انجام داده است، قطعه هائی از شعر "فتّاح" را مثال آورده بودیم.

حاکمیّت طول و دراز فتحعلیشاه در ایران، برای ملت های آن نه راحتی آورد، نه نظم و ترتیب و نه آسایش. مدیریّت دستگاه دولتی قاجاریان که تبدیل به فلاکت ملی در ایران شده بود، بر سر مردمان آن همچون پتکی فرود می آید. آن ها از انجام هیچ چیزی؛ چه به لحاظ جنگی تحت فشار قراردادن؛ چه از خریدن انسان ها همچون برده؛ از خیانت، غارت و چپاول شهرها و روستاها، کشتن روحی مخالفین جهت زهر چشم گرفتن هم، به لحاظ فیزیکی نابود کردن؛ ترساندن و حوف انداختن؛ خونخواری جمعی؛ جهت زهرچشم گرفتن از مردم محکوم به مرگ کردن هم؛ بر اساس قانون شان هجوم مذهبی هم؛ اباء نداشتند. بر حسب قوانین خود بسیاری از نمایندگان مدیریّت دستگاه پادشاهی که متشکل از فرزندان، اقوام و خویشان فتحعلیشاه بودند، عادت به تکبر، وابستگی به بیگانه، رشوه خواری، منافع پرستی، خیانت، نادانی، ظلم و ستم و سایر صفات بد و نواقص های حکومتی از جمله نقصان ها و صفات ویژه حکومت قاجاری بود. آن ها منافع ملی مملکتشان را فدای منافع خصوصی خود کرده بودند.

تمام این مباحث را دیپلمات نکته سنج انگلیسی جیمس مورایف، همدوره فتحعلیشاه در رمان جالب خود[12]، همچنین در یادداشت های دیپلمات های روس همچون سیمونوویچ، ک. بُوده و سایرین می توان مشاهده نمود. پژوهشگر و تاریخ نگار آلمانی جناب مارتنس در باره اوج حاکمیّت زور و بی مسئولیّتی های آن دوره چنین بیان کرده است: "شخصیّت های مشهوری هم در آنجا، خودشان را در تبعید می انگاشتند، نه برای خودش و نه برای املاکش نمی توانست ضمانت اجرا داشته باشند: آن ها را می توانستند وحشیانه و بی رحمانه کتک زده و لت و پاره کنند، زنان و دختران آن ها فدای وحشی گری و بی حیاء ائی های استربانان حکمدار پارس هم می توانستند بشوند، این امر مورد افسوس و رنجش کسی هم نبوده است، در این باره کسی حتی نمی توانست زبان باز کند"[13] در طول مدّت 130 سال حکمروائی خاندان قاجاری، این وقایع به یک امر و رفتارهای عادی تلقی شده است.

در اواخر قرن هیجدهم XVIII/م.، و اوایل قرن نوزدهم XIX/م.، روابط بین تورکمن ها با نمایندگان خاندان قاجاری تعمیق بیشتری یافته بود. آغامحمد خان و فتحعلیشاه به تورکمن ها اعتماد نمی کردند. به این سبب هم جهت نگه داشتن آن ها در تابعیّت خود از آن ها ضامون /گرو، ضمانت/[14] می گرفتند. به این شکل که بر حسب عادت از اقوام نزدیک، برادران، پسران، حتی بچه های نوجوان و زنان بزرگ خان های مقتدر و سرداران طوایف و تیره ها[15] و سایرین "ضامون" نگه می داشتند. توٚرکمن ها به ضامون ها "آق اؤیلی /سفید آلاچئق/" می گفتند. چون ضامون هائی که مسئول تابعیّت طایفه تیره های خود بودند در قبولخانه شاه یا در نزدیک کاخ در آلاچئق هائی که با نمد سفید پوشانده می شده است، به صورت اسیر زندگی می کردند.

در اواخر قرن هیجدهم XVIII/م.، و اوایل قرن نوزدهم XIX/م.، روابط بین تورکمن ها با نمایندگان خاندان قاجاری تعمیق بیشتری یافته بود. آغامحمد خان و فتحعلیشاه به تورکمن ها اعتماد نمی کردند. به این سبب هم جهت نگه داشتن آن ها در تابعیّت خود از آن ها ضامون /"گرو" یا "ضامن"/[16] می گرفتند. به این شکل که بر حسب قرار از اقوام نزدیک، برادران، پسران، حتی بچه های نوجوان و زنان بزرگ خان های مقتدر و سرداران طوایف و تیره ها را دربر می گرفت.

این قوانین ده ها سال تداوم داشته است. تعداد بیش از 300 خانوار تورکمن را اسیر و آنها را در محلی دورافتاده از حومه تهران رها می کنند و آن ها مجبور می شوند در همانجا برای همیشه زندگی کنند. هنگامی که کارگزار روسیّه ک. بُوده در میان تورکمن های جنوب و جنوب غربی تورکمنستان حضور یافته بودند، در مورد اظهار تشکر و منتداری عده ای از پیرزنان تورکمن به دلیل کمک های او و گراف سیمونیچ، به ضامون هائی که در تهران گرسنگی می کشیدند، جهت دیدار و تشکر با وی به آنجا آمده بودند؛ یادآوری می کند. به دلیل اظهار تشکر معمولی این پیرزنان وی خوشحال بودن و هیجان زدگی خودرا که در یافتن و میسّر شدن سعادت برای رسانید میوه خیر و سخاوت"[17] به این انسان ها را پنهان نکرده است.

در دوره قاجاریان ساختار جهان به این شکل بوده است. شک و تردیدهای پادشاهان همینطور در بین تورکمن ها نیز باعث شبهه و تردیدهای آن ها نیز شده است. انسان هائی که حیات شان را در دوره ضامونی (گرو) سپری می کردند همیشه در آرزو و به دنبال گرفتن انتقام بودند. آن ها برای هموطن هایشان که به دور از پایتخت زندگی می کردند، بسیار یاری می رسانیدند. در مورد تمام تصمیمات، وقایع و رویدادهائی که در قصر جاری بود، به اطلاع هموطنانشان در تورکمنصحرا می رسانیدند. در نتیجه تورکمن هائی که در تورکمنصحرا زندگی می کردند، از افعال و عملکردهای حکومت شاهی و از آمادگی هائی که برای هجوم به سرزمین تورکمن های ساده صحرا، دائماً با اطلاع بودند. آن ها نیز جهت مقابله با حملات غافلگیرانه قشون پارس ها، از قبل آمادگی های لازم را تدارک می دیدند.[18] قاجارها نیز جهت هجوم غافلگیرانه به سوی تورکمن ها با پنهان کردن اهداف واقعی خود که همانا شایع می کردند که بسوی خیوه و ماری /مرو/ یا اینکه به جائی دیگر می خواهند حمله کنند، با استفاده از این طرفند، غافلگیرانه تورکمن های نواحی اترک – گرگان را غارت، چپاول و سرکوب می کردند.

همه این عوامل و عملکردها موج بی اعتمادی نسبت به حکومت ایجاد و بین حکومت مرکزی ایران و از سوی دیگر موجب تعمیق یافتن روابط طایفه – تیره ها می شده است. در این باره ک. بُوده به صراحت می نویسد: "حکومت فتحعلیشاه در خراسان هم به آن صورت مورد اعتماد اهالی نبوده است، حتّی نماینده استرآباد هم با تورکمن ها به توافق می رسند و بر علیه حکومت مرکزی پُتک اغتشاش بر افراشتند"[19] چنین اغتشاشات و جنبش های غافلگیرانه ای که وقت بوقت راه می افتاد، فیمابین گروه زیادی از خلق ها و حکومت مرکزی ایران درگیری ها و مخاصمات محلی پایانی نداشت.

با توجّه به شرایط مشخص تاریخی، استقرار و موقعیّت اقلیمی، ناسازگاری های میان تیره – طایفه ها، تأثیر خودرا در طول این مخاصمات بین تورکمن های جنوب و جنوب غربی با سلاسل حکومتی به درازا می انجامد و آن ها در تعویض و تغییر حکومت ها عمیقا ارتباط و دخالت داشتند. آن ها پشت گروه هائی را که بدنبال تصاحب تاج و تخت یا در جهت کسب وظیفه نمایندگی حکومت چشم طمع می دوختند، حمایت می کردند. در ایّام تغییر حاکمیّت (ولو اینکه در مدّت کوتاهی هم باشه) مناسب ترین شرایط عمده زیست حیاتی را تصاحب می کردند یا این که برعکس، مورد بی رحماترین برخورد رقبای گروه های فئودال دچار می شدند.

بعضی وقت ها هم در طول مبارزه نیروهای آن ها دوباره شکاف برمی داشته و طرفین مخاصمات با هم متحد می شده اند. آن ها را مجبور می کردند بر علیه گروه هائی از خان ها و سرداران رنگ به رنگی که مخالف منافع آن ها و به لحاظ موقعیّت نیرومندتر بودند بجنگند. بعضی از آن ها هم در گرما گرم ایّام جنگ و یورش به جانب مخالفین در می آمده است. آن ها برخلاف ایلاتی که جهت دفاع از سرحدات در گوشه کنارهای ایران همچون کوٚردها، لوُرها، باختیاری ها، شاهسئون ها، عرب ها، افشارها، قاجارها و سایر طایفه ها مستقر شده بودند، اساساً هم سوی افشارها و قاجارهائی که کانون مرکزی آن ها استرآباد بود، کراراً حمله می کردند. بی ثباتی هائی که در دوره های طولانی در سیاست بروز کرده است، بر شرایط زیست دو گروه عمده تورکمن های یموت و گؤکلنگ که در جنوب و جنوب غربی تورکمنستان می زیستند، تأثیر بسیار ناخوشایندی را در آن ها ایجاد کرده است.

قاجارها تلاش می کردند ایران را به یکی از دولت های "قدرتمند و با عظمت" تبدیل کنند. در این مورد بویژه فتحعلیشاه و پسر میراثدار وی شاهزاده عباس میرزا که یکی از نمایندگان زحمتکش و روشنفکر قاجاری بوده است، پیش برده می شده است. وی با حضور روسیّه در ایران مخالف و با هدف تقویّت دوباره قشون می خواست به کمک کشورهای غربی تکیه کند. در حقیقت هم در قشون ایران هیچ گونه نظم و ترتیبی نبوده بلکه، رشوه خواری و پولشوئی رشد کرده بود. رتبه های نظامی نرخ مشخّصی داشته است. دوره خدمت سربازی نزدیک به بیست سال رسیده بود. ولیکن آن ها با دادن رشوه از خدمت سربازی سر باز می زدند و آن ها با سوداگری یا این که در دیگر صنایع می توانسته اند مشغول شوند.[20] در نتیجه در قشون همیشه بی استعدادی نظامی کراراً رخ می داده است.

قاجارها در جهت تقویّت و تکامل ارتش پارس عمدتاً به کمک انگلیسی ها و فرانسوی ها تکیه می کردند. این امر بویژه در اولیّن کشمکش های جنگی بین ایران و روس در سال های 1813-1804/م.م.، نمود پیدا می کند. افزایش عملیات مخفی کارگزاران انگلیسی در ایران برای حاکمین روس که در پایگاه قفقاز حضور داشتند، آشکار می گردد. هدف های آن ها ساختن ناوهای جنگی و ایجاد پایگاه های نیروی دریائی در کناره های جنوبی دریای خزر برای قاجارها بوده است. در مورد حضور تعداد 3 هزار انگلیسی همراه با 100 ارابه توپ جنگی، 2 هزار تفنگ و به مبلغ 1200 منات پول، فرمانده ناو جنگی نیروی دریائی روسیّه کاپیتان لیتنانت د. د. چلییف ضمن بیان در راپورتی که به فرمانده کل گردان دریائی در خزر در 29/م. ژانویه سال 1810.م.، می نویسد: "در مورد حضور مستشاران انگلیسی با نیّت ایجاد پایگاه نظامی وتجهیزات توپخانه در کناره های جنوب دریای خزر مربوط به سرحدات دریائی ایران"[21] را اطلاع داده است. وی بعدها در مورد "حضور ژنرال انگلیسی که با هدف مطالعه و تحقیق کناره های خزر، و لنگرگیری تعداد 16 ناو جنگی گردان انگلیسی همراه با محموله ها و تجهیزات جنگی مثلاً سوغاتی برای فتحعلیشاه در خلیج فارس به ایران را، نیز اطلاع داده است. "[22]

در یک چنین شرایط تاریخی، یعنی نیرومند شدن حاکمیّت مرکزی قاجاری در ایران و در شرایط تداوم جنگ های بین ایران و روس در سال 1813/م.، جنبش متحدانه یموت ها و گؤکلنگ ها بر علیه نظام ظلم و ستم فئودال های قاجاری آغاز می شود. این رخدادها در قرن نوزدهم /XIX/، سال 1813.م.، در تاریخ و ادبیّات روس به عنوان "رویداد گلستان" وارد گردیده است.[23]

منابع و توضیحات:

[1]. Боде К. Очерки Туркменской земли..., 103 - 104 сах.

[2]. Очерки Новой истории Ирана..., 9 сах.

[3]. 1963, р. 23.

[4]. Очерки Новой истории Ирана..., 8 сах.

[5]. Шол ерде, 13 – 14 сах.

[6]. -----

[7]. . قاجارلارئنگ شجره سینه لایئقلئقدا فاتحعلی شاه، مخمدخاسان خانئنگ (توٚرکمن سرداری بگنج عالی خانئنگ یگنی) آغتئغی، آغامخمد خانئنگ سوٚیتدش دوغانی حوٚسینقلی /حسینقلی/ خانئنگ اولی اوغلی بولمالی.

[8]. "فاتح" ینگیجی دییمک دیر. XIX عاصئرئنگ آوتورلاری فاتحعلی شاه نئنگ اوٚچ آرتئقماچ لئغئنی": ساقغالی نئنگ بیچاق اوزئنلئغئنی، بیلی نینگ غارئنجانئنگقی یالی دئغئنی و اؤته کؤپلگیچ دیگینی بللأپ دیرلر. اونونگ حرمخاناسئندا عایال لارئنگ و اویناش لاری نئنگ 800 – سی بولوپ دئر. اولارئنگ 158 – سیندن شاه نئنگ 57 اوغلی بیلن 46 غئزی بولوپ دئر. اونونگ 286 اوغول، 292 غئز آغتئغی، کؤپ – کؤپ چاولئغی، عمومان 2000 ایکی موٚنگه غولای نسلی بار اکنی. آشاقداقی چشمه:

(Джеймс Мориер Похождений Хаджы Бабы 113 Исфагана М., 1970; Очерки новой истории Ирана..., 15 – 16 сах.).

[9]. ک. بُوده حوٚسینقلی خانی قوجوق تاتار اوباسئندان بولان یوموت کدخداسی مراد خانئنگ اؤلدوٚرندیگینی خابار بریأر. آشاقداقی چشمه:

(Боде К. Очерки Туркменский земли..., 104 сах.).

[10]. Шол ерде.

[11]. МИТТ, т. 2, 205 – 206 сах.

[12]. Джеймс Мориер. Похождения Хаджи Бабы из Исфагана.

[13]. Северный архив. Спб. 1827, Н 15, 269 сах.

[14] . اسیر کردن انسان ها به صورت "گرو" یا "رهن"، در بین تورکمن ها "ضامون" گفته می شده است.

[15]. Боде К. Очерки Туркменской земли..., 146 сах. –

XIX) عاصئرداقی چشمه لرده ضامون لارئنگ، عاداتچا، گوٚندوغارا آیدئلئشی یالی "آمانات لار" دییپ آتلاندئرئپ دئرلار.). [16] . اسیر کردن انسان ها به صورت "رهن"، در بین تورکمن ها "ضامون" گفته می شده است.

[17]. Шол ерде, 19 сах.

[18]. Шол ерде, 146 сах.

[19]. Шол ерде, 21 сах.

[20]. Очерки новой истории Ирана..., 27 сах.

[21]. Шол ерде, ЦГАВМФ, ф. 166, д. 1139, л. Г.

[22]. Шол ерде, д. 166 л. 4 – 6.

(اینگلیس لرینگ ایرانداقی گیزلین گؤزلگلری حاقئندا سر ات: شول یرده л, 12 – 16, 18 و بئیله کی لر.)

[23]. Веселовский Н., Очерки историко – географических сведени о Хивинском ханстве с древнейших времен до настояшего. Спб. 1877, 183 сах.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.